دل من دیر زمانی است که می پندارد:
"دوستی" نیز گلی است،
مثل نیلوفر و ناز،
ساقه ترد و ظریفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته -
بیازارد!![](http://site.zendehrood.com/files/images/item/fixed/0162426.jpg)
![](http://cad.ece.ut.ac.ir/~shojai//Poems/Doosti_files/Roses1.gif)
در زمینی که ضمیر من و توست،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم.
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش " مهر" است .
![](http://cad.ece.ut.ac.ir/~shojai//Poems/Doosti_files/Roses1.gif)
گر بدانگونه که بایست به بار آید ،
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو درآمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .
![](http://cad.ece.ut.ac.ir/~shojai//Poems/Doosti_files/Roses1.gif)
زندگی ، گرمی دلهای به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است .
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز،
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت!
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد ،
دوست می باید داشت !
با نلاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
- شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ،
عطرافشان
گلباران باد .